هع

ساخت وبلاگ

فردا یک هفته مهلتی که مدنیان ب محسن گفته بود بت زنگ میزنیم تموم میشه و هنوز زنگ نزده ...امشب چقدر التماس به خدا کردم ...نمیدونم به صلاحمون هس یانه ولی گفتم خدایا آبرومونو حفظ کن خدایا دشمن ب شادمون نکن ...

امشب فکر کردم ک چقدر من بی معرفتم ...یادمه حدودا ده روز پیش ک خبری ازین جریانا نبود یکبار از خدا به خاطر اینکه دست محسن اونجا بند شد تشکر نکردم ..یکبار از ته دل غیر از همون روز اول شادی نکردم ...همش بازم طلبکارش بودم‌...هرچند الان که فک میکنم میبینم اخه خونه ک چیز خیلی مهمی نبوده ک انقدر من بخاطرش حالم بدبودو ناشکری میکردم ...فوقش میرفتیم اجاره ..مگه چیه اصلا ...

نمیدونم از خودم خیلی عصبانیم من همه چیزایی ک میخواستمو سال قبل ارزوم بود داشتمو هی ناشکری میکردم خدایا ببخش منو ...ترخدا تاوانش درحد همین درس دادن بهم باشه ترخدا اینکارو ازش نگیر ..

چندروزیه هی به محسن میگم مدنی ز بزنه و نزنه بشین برا ایلتس بخون ...اخه مقالش ک چاپ شد خیلی ترغیب شدیم برا رفتن ...اینه که دوباره کلی ارزو دارم ...نمیدونم چرا زندگی ما انقدر بالاپایین داره و به ثبات نمیرسه ..

نمیدونم اصن میشه یانه  ..اصن کاردرستیه یانه ..بازم امیدم ب خداس ..من خیلی پروترازینحرفام ..

راستی چندروز پیش ننه به هوش اومد خداروشکر ولی هنوز بیمارستانه ...

نیمه ی شعبان ....حال خوب من.......
ما را در سایت نیمه ی شعبان ....حال خوب من.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2donyatab4 بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 0:34